khatam.ac.ir
«حضور»؛ اثری در هجو سیاست و فرهنگ آمریکایی قرن بیستم
تاریخ انتشار: جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
دکتر هدی شبرنگ داستان «حضور» نوشته یرژی کاشینسکی را اثری در هجو سیاست و فرهنگ آمریکایی در قرن بیستم و نقد جامعه کاپیتالیستی آمریکا و نفوذ شدید و گسترده فرهنگ تلویزیونی در زندگی مردم دانست.
به گزارش خبرنگار روابط عمومی و سایت دانشگاه خاتم، چهارمین «نشست روانشناسی و ادبیات» با موضوع واکاوی رگههای شخصیتی قهرمان رمان «حضور» اثر یرژی کاشینسکی، با همکاری مشترک گروه روانشناسی و زبان انگلیسی دانشگاه خاتم و با مشارکت دانشجویان و علاقهمندان این مباحث و با حضور معاون آموزشی و مدیر پژوهش دانشگاه روز پنجشنبه 25 اردیبهشت 1404 در سالن کنفرانس امام رضا (ع) برگزار شد.
در ابتدای این جلسه، دکتر هدا شبرنگ؛ عضو هیئت علمی و استادیار گروه زبان انگلیسی دانشگاه خاتم که مدیریت نشست را بر عهده داشت، در سخنانی به معرفی نویسنده کتاب «حضور» پرداخت و گفت: یرژی کاشینسکی متولد سال 1933 در لهستان در خانوادهای یهودی به دنیا آمد. زمانی که کاشینسکی تنها 6 سالش بود، شعلههای جنگ جهانی دوم شعلهور شد و او بسیاری از تروماهای جنگ را به عنوان یک یهودی تجربه میکند و در اثر این تروماها 3 سال قدرت تکلمش را از دست میدهد. کاشینسکی در سال 1950 در رشته تاریخ و علوم سیاسی وارد دانشگاه میشود و در سال 1957 به آمریکا میرود و وارد دانشگاه کلمبیا میشود و بعدها کرسی استادی در دانشگاه پرینستون را هم به دست میآورد.
وی افزود: کاشینسکی سه اثر دارد: «پرندگان رنگین»، «قدمها» و «حضور (یا بودن)». کتاب اخیر (حضور) او که به 30 زبان ترجمه شده است، در واقع اثری در هجو سیاست و فرهنگ آمریکایی در قرن بیستم و نقد شدید جامعه کاپیتالیستی آمریکا و نفوذ شدید و گسترده فرهنگ تلویزیونی در زندگی مردم. شخصیت اصلی داستان «حضور» با نام چنس در یک خانه اعیانی در واشنگتن. دی. سی به عنوان باغبان خانه، زندگی و کار میکند. چنس هویت مشخصی هم ندارد و در ضمن فردی است بیسواد و تمامی رفتارهایش را فقط از تلویزیون تقلید میکند و هیچ تجربهای از جهان بیرون ندارد.
شبرنگ ادامه داد: زندگی او به همین منوال ادامه مییابد تا اینکه صاحب عمارت میمیرد و بعد از چند روز از بنگاه معاملات ملکی به خانه میآیند و از آنجا که چنس هیچگونه اوراق هویتی ندارد، به او میگویند که باید آنجا را ترک کند. او هم یک دست از لباسهای شیک صاحب قبلی عمارت را تن خودش میکند و خانه را ترک میکند و برای اولین بار با دنیای خارج روبهرو میشود. چنس (که البته انتخاب این نام هم در اثر بدون هدف نبوده است: چنس به معنی بخت و اقبال است)، با ماشین حامل همسر مشاور رئیس جمهوری آمریکا تصادف میکند و از آنجا که لباسهایی شیک بر تن دارد، این خانم به تصور اینکه لابد از طبقات بالای جامعه است، چنس را برای مراقبت و مداوا به خانه خودشان میبرد.
وی ادامه داد: آنها (مشاور رپیس جمهوری آمریکا و همسرش) فکر میکنند چنس از طبقه خاصی آمده است اما او سادهلوحانه تنها درباره باغ و باغبانی صحبت میکند. با این وجود آدمهای اطرافش همچنان اصرار دارند که تصویر بسیار عجیب و غریبی از او ارائه کنند. به تدریج رسانهها هم وارد داستان میشوند و چنس را بولد میکنند؛ در حالی که نه او میداند برای چه کسی صحبت میکند و نه رسانهها میدانند او دقیقا کیست. اما گویا این گمنامی، خود عاملی برای شهرت چنس است؛ موضوعی که امروز هم ما با آن مواجهیم: افراد گمنام و بعضا بیهویتی که رسانهها مدام به آنها شاخ و بال میدهند.
عضو هیئت علمی و استادیار گروه زبان انگلیسی دانشگاه خاتم در ادامه یکی از تِمهای اصلی داستان «حضور» را خود معنای حضور داشتن عنوان کرد و گفت: این در حالی است که چنس چندان حضوری هم در ماجرا ندارد؛ چرا که فردی است که هویت مشخصی ندارد. تِم دیگر به سُخره گرفتن رسانه و سیاست است؛ به این معنا که این فضا به گونهای است که هر کسی به خودش اجازه میدهد از نردبان آن بالا برود و به شهرت برسد. تِم دیگر پیدا کردن یک ناجی است و اینگونه چنس میشود قهرمان همین قصه.
وی در پایان سخنان خود عنوان کرد: این رمان نشان میدهد که رسانه و عامه مردم عاشق چیزی هستند و میشوند که ساده و سطحی باشد، نه مسائل پیچیده که نیاز به فکر کردن دارد. کاشینسکی نشان میدهد که جامعه اصلاً دوست ندارد حقیقت را ببیند؛ چرا که حقیقت همواره تلخ و پیچیده است.
در ادامه دکتر آناهیتا خدابخشی کولایی؛ دانشیار گروه روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه خاتم در سخنانی در نقد و بررسی رمان «حضور» از بُعد روانشناسی، گفت: تاریخ سرشار از اعتماد کردن به آدمهایی است که ساده به نظر میرسند. تصور ما از انسان خوب، عموماً فردی است نادان و خنگ؛ چرا که حس میکنیم خطری نمیتواند برایمان داشته باشد. شبکههای اجتماعی موجب میشوند که آدمها اصلاً دوست نداشته باشند فکر کنند. چنس کسی است که مرجع خاصی برای یادگیری و آموزش ندارد و همه زندگیاش فقط از طریق تلویزیون، یاد گرفته است.
وی افزود: چنس معروف است به لوح سفید؛ کسی که نه سواد خواندن دارد و نه سواد نوشتن. مفهوم لوح سفید را نخستین بار جان لاک مطرح کرد. کاراکتر چنس همچنین با نظریه فرافکنی فروید همسو است. این شخصیت بر اساس مطالعات جدید، در طیف اوتیسم قرار دارد. اوتیسم هم دارای ویژگی تقلیدی است. ویژگی دیگر این است که چنس، شخصیت رشدیافته ای ندارد. یعنی ایگو (از دیدگاه فرویدی) در او رشد نکرده است.
دکتر خدابخشی ادامه داد: ویژگی دیگر یادگیری تقلیدی و شرطیسازی است. چنس همچنین دارای کنارهگیری عاطفی است. ما برای چنس نوعی معصومیت نمادین قائل هستیم که به زبان یونگی، او میتواند نماینده کهن الگوی «معصوم» باشد و در برنامههای تلویزیونی، معصومیت او به عنوان یک حکمت و دوراندیشی تصور میشود. درک سطحی جامعه و تمایل به خلق روایتهای نادرست میتواند حتی غیرقابل توجیهترین افراد را به موقعیتهایی بسیار قدرتمند برساند.