یك رمان معمایی و روان‌شناختی كه میخكوبتان می‌كند. داستان دو راوی و دو زمان دارد؛ ونسا و ریچارد، زوجی جوان هستند که برخلاف زندگی عاشقانه‌ای که از دور می‌توان مشاهده کرد، ریچارد با زن دیگری هم در رابطه است. ونسا در حیرت است که چرا همسرش با وجود عشقی که بین آن‌ها بوده وارد رابطه دیگری شده است، غافل از اینکه داستان از جای دیگری نیز نشأت می‌گیرد. این کتاب در لیست پرفروش های ۲۰۱۸ نیویورک تایمز قرار دارد و پیچیدگی‌های مخفی ازدواجی رشک‌برانگیز و حقایقی از زندگی را برملا می‌کنند که به نام عشق شاید بارها آنها را انکار کرده‌ایم. نویسندگان کتاب از خلال داستانی خوش‌ساخت و مهیج برخی از حادترین معضلات روابط احساسی انسان‌ها را مطرح کرده‌اند. با خواندن این کتاب پی خواهید برد که بسیاری از روابط عاطفی مملو از مشکلات ریز و درشتی هستند که با نگاهی سرسری نمی‌توان تشخیصشان داد؛ برای فهم آنچه درون یک زوج می‌گذرد، باید از جزییات بسیاری در زندگی آنان مطلع بود. مطالعه‌ی این اثر بر درک شما از مفهوم رابطه می‌افزاید. در طول داستان متوجه می‌شوید که آدم‌ها همیشه همانی نیستند که نشان می‌دهند و یا ما قضاوت می‌کنیم و نمی‌توان با دانستن آغاز یک واقعه، انتهایش را درست حدس زد و به پیش‌بینی‌های خود اعتماد کرد. این کتاب را به طرفداران رمان‌های معمایی هیجان‌انگیز و همچنین خوانندگان آثار عاشقانه و روانشناسانه پیشنهاد می‌کنیم. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: وقتی در آستانه خانه مشترکمان ایستادم، آمیزه‌ای از دلهره و کنجکاوی مرا فرا گرفت. خاطرات دوباره سرازیر شدند و پژواک‌های دلخراش عشقی را زمزمه کردند که ترش شده بود. به نظر می‌رسید که دیوارها رازهایی را در خود نگه می‌داشتند و سایه‌های روابط شکسته ما را منعکس می‌کردند. عطر وانیل در هوا معلق بود، یادآور شمع‌های بی‌شماری بود که او روشن می‌کرد و توهمی از گرما ایجاد می‌کرد که سردی درون را می‌پوشاند. اتاق بکر به نظر می‌رسید، با دقت چیده شده بود، گویی هر شی به دقت در موقعیتی قرار گرفته بود تا توهم یک زندگی کامل را حفظ کند. چشمم به عکس قاب شده افتاد. آنجا ایستاده بودیم، لبخندهایمان می‌درخشید، بدنمان در هم تنیده بود. اما در زیر نمای خوشبختی، شبکه‌ای از فریب بی سر و صدا بافته شده بود، قلب ما را به دام انداخته و واقعیت ما را مخدوش کرده بود.